اهورا جاناهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

اهوراي بي همتاي ما

موتور جستجوی اهورا

با دندونای آسیایی تازه دراومده ت بسان شیرهای آفریقایی شدی, شیر ژیانم! حالا با جمع ۱۰ تا دندون الماس نشان حملات گازانبری تو همچنان ادامه داره و نیروانای گلم چونان آهوی خرامانی باید مدام از تیررس تو در بره. نه میتونه با فراغ بال پای تی وی بشینه, نه سر سفره ی غذا و نه هیچ بازی و سرگرمی دیگه ای. به آنی خودت رو بهش میرسونی و حملهههههه. منم که موش ترینم توی مکتب عشقت و باید بمونم و فدا بشم. از یه طرف انگشت اشاره ت رو با فشاری ورای کیلوژول توی تخم چشمم فرو میکنی که مثلا حسابی بلدی این چشمه, از یه طرف جای جای بدنم گاز گازیه, موهام طناب کوهنوردیاته و از هر جا که بخوای سقوط کنی بهشون چنگ میزنی. دهان و دندان و زبان و سایر محتویاتش رو که نگو, خدا رو...
29 مهر 1394

ما حق داریم بازی کنیم

روز جهانی کودک, نیروانا توی مهرآیین برنامه ی جشن داشتن. منم به هوای اینکه تو هم کودکی و توی جشن شرکتت بدم بردمت ولی خب همونطور که باباحامد همه ش میگفت جشن فقط مال بچه ها بود و والدینی مث من که هوس شرکت در اون رو داشتن دست از پا درازتر مجبور به انتظار توی لابی بودن. البته من یه حدس اینجوری زده بودم و خیلی به خودم سخت نگرفتم. بردمت توی حیاط مهد, از سرسره سرت دادم, روی راکرهای جورواجور نشستی و از همه باحال تر برای اولین بار در عمرت شن بازی کردی. میدونستم برات شیرین و لذتبخشه واسه همین وقتی دیدم نگاهت به اون سمت فضا افتاد و خیره شدی بی معطلی گذاشتمت روی شن ها. البته حس میکنم عمو باغبون از این کار من زیاد خوشش نیومد. چون وقتی گذاشتمت روی چمن ها گ...
17 مهر 1394

به عدد انگشتان دست

۱۰ ماه نورانی رو از دل گذروندیم ستاره کوچولوی من! این ماه, ماه تمرین ایستادن, چهار دست و پای سریع, بالا رفتن از سطح شیب دار, و تجربه ی پوشش مختلف سطوح بود. ماه سواری گرفتن از دوچرخه ی نیروانا و کامیون نیروانا به کمک من و بابا.  ماه پرداختن به اعضای صورت و شناسایی اونا, فرو کردن انگشت اشاره ت توی چشمای من برای هر چه بیشتر درک کردنشون. ماه تمرین ادای آواهای جدیدتر و سعی در تلفظ بخشی از کلمات, حالا هر چی برات آشناست رو "ات" میگی و برای مبهمات "چیزه" میگی. در این ماه, حال و هوای خونه رو بخاطرت عوض کردیم تا هر چه بهتر بتونی به مکاشفاتت برسی و کمتر بپا لازم داشته باشی, هرچند اینقدر تو همه جوره در حال حرکت و دورانی که بازم جا برای ...
16 مهر 1394

گرفتار خال

دیروز در سفرهای اکتشافیت به گرد سیمای من متوجه خال گونه م شدی. با اون انگشت چنگالیت هی سعی کردی ورش داری. بعد که نشد با تمام دهنت روی گونه م ولو شدی تا هر طور شده با زبون و دندونای نازنینت که حالا ۹ تا شدن به چنگ بیاریش. اما نتیجه چیزی نبود جز آغشته شدن صورتم به مخلوط بزاق و آب روان بینی ت که در اثر سرماخوردگی چند روزه ت امون همه مون رو بریده. تا کی به خال لب یاری گرفتار آیی.     ...
13 مهر 1394

موج موج تو

از صدقه ی وجود نازنینت این روزا مفاهیم دور از ذهن پیشین رو دارم هضم میکنم و با تمام قوا لمس, مفاهیمی مثل  از سر و کول بالا رفتن و  از دیوار راست بالا رفتن رو. وروجک نازنینم, بنحو شگفت انگیزی در حرکت و جریانی و من نه میتونم خودم رو از این جریان دور نگه دارم و نه به تمامی همراهش باشم. محض رضای خدا حد سرعتت رو به من ۳۹ ساله رحم کن. نمیدونم اگه ۲۹ و یا حتی ۱۹ ساله بودم هم میتونستم خودم رو به گرد سرعتت در اکتشاف پیرامون برسونم یا نه؟! هر چی که باشه فقط میتونم از تعداد ضربات وارده به سر و بدن مبارکت تا اونجا که جون دارم بکاهم. به گزارش تمامی شواهد نیم بدنم محو شده و امیدوارم تا چند سالگی تو اون نیمه ی مانده نیم تر نشه و جسمی ...
1 مهر 1394
1